یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

خاطراتی کوتاه

از ستاره های روی دوش همه جناب سروان های عزیز شرمنده که دیر نوشتم ولی چون میدیدم کریم عزیز هوای اینجا رو داره خیالم راحت بود .


از اونجایی که این جریان من طولانیه و میدونم نه شما حوصله خوندن کل جریان رو دارین و نه خودم حوصله نوشتنش رو خلاصه براتون میگم :

جریان اینطوری بود که به من و یکی دیگه از بچه های امریه اداره گفتن که باید برای نظارت یکی از پروژه ها یه کاری رو انجام بدین ولی از نظر من حتی توهین آمیز تر از کاری بود که علیپور گفته بود اون یکی همکارمون واسه اینکه خودش رو جلو بقیه عزیز کنه بدون چون و چرا گفت مشکلی نیست و ما انجام میدیم . وقتی این حرف رو زد با لحنی عصبانی جلو مسئول دفتر فنی گفتم از طرف خودت حرف بزن و بعدش حدو ۴۰ دقیقه با دوتا از مسئولین فنی در رابطه با اینکه من اینکار رو اینطور که شما انتظار دارین انجام نمیدم صحبت کردم تو اون مدت هم چندباری حسابی ضایعشون کردم ....جریان به حدی برام حیثیتی شده بود که با وجود اینکه تحدیدم کرد اگه نمی خوای انجام بدی به یه بخش دیگه یا شهر دیگه منتقلت می کنیم باز هم حاضر نشدم کوتاه بیام و سر حرف خودم موندم .... چند روز بعد از دفتر رئیس خبر رسید که فرداش صبح اول وقت این آقا که انگار بهش بر خورده بود... رفت پیش رئیس اداره زیرآب من رو بزنه ولی چون رئیسمون نسبتا فهمیده هست دقیقا همون حرف من رو بهش زد و گفت باید همونطور که خودش گفته انجام بشه.....

خلاصه اینجوری شد که به این آقا فهموندم که الکی به گروه ما نمی گفتن (‌ گروه طلایی ۱۷)


یادی از چندی دوستان آس۱ :


- کریم این علی ابراهیمی چرا دیگه نمیاد یه فیلم جدید تعریف کنه معتاد مارمولک کجاست ؟!

- احسان اردستانی پسر تو که جزء اولین کسایی بودی که اینجا اومده بودی پس چی شد؟!

- نوید انصاری هنوز هم میگی : آقا برو بیــــــــــرون !

- رامین اولیایی پسر گل هنوزم خوابیدی؟ این پسر تو خدمت هیچی نصیبش نشد و هیچی یاد نگرفت جز کامل خوابیدن ....

- یعقوب فرزاندنت کجان ؟ از خدری خوی نبی پیامی نیاوردی تا به فرزندان بشارت دهی ؟!

- آقای چاوشی هم از بس مودب بودن که نمیشه ....من موندم رو چه حسابی دژبان شده بود.

- احمد حلاج داداش گلم خواننده باحال یگان... پسر خدمت تو خونه دوم خوب بهت میسازه ها ! کشفیات جدید چه خبر؟

یادش به خیر تلو اون روز بارونی تو چادر با صدای احمد و نوازندگی میلاد داشتیم واسه خودمون حال میکردیم که بعد از بگا رفتن چادر کریم خاکی مجبور شدیم رو بیاریم به آهنگهای ملایم . احمد پاشو بریم منطقه نظافت صبحگاه .... عجب نظافتی هم بود


- کریم عشق من چه خبر ؟! دلم هوای مسابقات آخر شب رو کرده که با میلاد سریع رو تخت تو ۳ نفری ابوذر بیچاره رو میفرستادیم بالا ابرها .... یادته اون شب از شدت هیجان و فشار مسابقه مجبور شدی با اون وضع زمین مسابقه رو رها کنی و با اون رنگ زرد مواجه شدی ؟!

- امین رهبری مهندس توصیه هام رو درست بکار گرفتی یا نه ؟! اوضاع اداره شما چطوره.... راستی چرا رضا فاضلی رو با خودت نمیبری؟!

- شهرام زینالی فالگیر قلابی که همه رو سرکار گذاشته بودی هنوز عاشق خانوم خوشگله ای!

- میلاد سریع بهترین نوازنده یگان یادت باشه وقتی باقری میاد همونطور بلندتر به زدنت ادامه بده بعد هم بهش بگو ولی تو آموزشی که جارو دستت بود خوشتیپ تر بودی !

راستی راگیس گیر آوردم بیا بریم پشت یگان راگیس بزنیم . آقا سریع به خط شو ( میلاد به تو میگه به خط شو ) . ۳۵ من ۳۶ من ۳۷ ... ۳۷ ( میلاد گور به گور شده تو رو میگه ! )


بقیه دوستان هم در پستهای بعدی از خجالتشون در میام !!!

نظرات 38 + ارسال نظر
حسین جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:07 ب.ظ http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز وبلاگتون بسیار زیباست.اگه میشه به سایت من هم سر بزنید.ممنون

امین جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:05 ب.ظ

آی ......
آآره مهندس از توصیه هات استفاده می کنم

راستی فکر کنم اگه سرقفلی وبلاگ برا فروش بزاری مشتری میاد واسش...
شاید از یگان بغلی هم بیان بخرند

کریم شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام محمد عزیزم.

امیدوارم که همیشه موفق و مستدام باشی.

دلم واسه تو و همه ی بچه ها تنگ شده ولی

نمیدونم چرا اینا اینقدر ....

انگار خون ۵۲۱ تو رگاشون نیست.


یه شعرم به نمایندگی از بچه ها تقدیمت می کنم:

ای نبودنت آزمون تلخ زنده به گوری.....

آه که چه عاشقانه دوستت دارم.....


کریم شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:42 ب.ظ

جک

یه روز یه ترکه(شهرام) از حجله میاد بیرون چشش

به پدر عروس میافته هول میشه میگه دست شما

درد نکنه چسبید

کریم شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:49 ب.ظ

راستی محمد از مسابقاتم واست بگم که هنوز به

طور مستمر درش حضور دارم و بی رقیب ادامه

میدم

بچه ها دلم واسه یعقوب تنگ شده: هرکی

پیداش کنه یه ... پر تف واسش می زنم

عاباس زاده یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ

به سبک و روش استاد ارجمندم جناب سروان امید فتحی دو هفته در بیمارستان ارتش کرمانشاه بستری بودم وبعد از آن دو هفته دیگر استراحت دادند(دمشان گرم) و مهمتر از همه انتقالیم به خوی جور شد
مخلص دوستان گلم

محمد یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:15 ب.ظ

امین جون یگان بغلی واسه خودش وبلاگ داره

ولی اصلا وبلاگشون رونقی نداره ....

محمد یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ

کریم آفرین بر تو که همچنان در اون امر خطیر

پیشتاز و تکتازی ....

ولی اصلا فکرش رو نمیکردم که این بچه ها

اینقدر بیحال باشند و بیان اینجا سر بزنن ولی

حاضر نباشن دو خط به انگشتاشون زحمت نوشتن بدن.

محمد یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:19 ب.ظ

رحیم دیدی دعای بچه ها اثر داشت و انتقالیت ردیف شد ....

حالا بازم بگو واسم دعا نکنید .

حاج کریم سوزوکی دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ب.ظ

چه کسی می گوید که گرانی شده است؟

دوره ی ارزانیست؛ چه شرافت ارزان؛

تن عریان ارزان؛ آبرو قیمت یک تکه ی نان....

و دروغ از همه چیز ارزانتر....

و چه تخفیف بزرگی خورده ست قیمت هر انسان....

محمد سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:06 ب.ظ

چه بازار شعر و شاعری ای راه انداختی با فرید

بچه ها کی حقوق آموزشیش رو گرفته؟

بچه های ما که اکثرا گرفتن ولی من هنوز نه !

حتی بدون دفترچه بیمه موندم

دانایی پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:44 ب.ظ

سلام بروبچس۵۲۱ .....مخصوصا حامد و کریم.....

محمد پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 ب.ظ

سلام بر دکتر یگان

چطوری حمید جون ؟

دانایی پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ب.ظ

سلام ممد اقا چاکریم ..تو خوبی ؟

محمد پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ب.ظ

ما مخلصیم دکتر جون
اوضاع احوال یگان خدمتیتون چطوره؟

عاباس زاده شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ

بعد از اتمام خدمت حتما خواهی گرفت ممد جون

فرید دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام به بروبچ.
بچه ها کسی از محل خدمت مهران تقی پور( ارشد هنگ) خبری داره؟؟؟
از احمدشاه چی؟

کریم دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ب.ظ

دااااااااااااالی......

دانایی سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ب.ظ

روز راه بیمایی تلو که سوار امبولانس بودم خدا وکیلی بحث پیچوندن نبود چون مامور بودم از طرف بهداری اما بازم از روی گل تمام بروبچس شرمندم چون تو اون بارون و گل و ...خستگی ...علیرغم اینکه علیپور امبولانس و نگه داشت منو فرستاد ته دره و دوباره گفت بیا بالا تا منم طعم راه و بد جور بکشم.....

داناااااااااااااایی سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ب.ظ

راستی من فقط یک بار ورزش صبح گاهی اومدم به برکت بهداری بچه ها حلال کنین

دانایی چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ق.ظ

فرید یک دهن ترکی بخون حال کنیم

امین چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:18 ب.ظ

سلام دکتر
کم کم داری رو می کنی خودت از همه بیشتر پیچوندیا ....بیچاره امید فتحی...
بازم بگو دیگه کجاها پیچوندی

محمد چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ب.ظ

ماشاالله دوستان تازه دارن خودشون رو رو می کنن

و اما مارمولک یگان ( خودش گفته دیگه بهش نگم معتاد)

یه خاطره از خودش فرستاد که حتما تو پست بعدی می نویسمش...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:47 ب.ظ

[ بدون نام ] یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ب.ظ

اخرین خبر شا محمدی داماد شد....................

[ بدون نام ] یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ب.ظ

گاییییییییدی بابا ............دس بزن خیسه

کاوه گلکار یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ

سلام بر رفقا

محمد یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:36 ب.ظ

بچه ها شرمنده که نمی تونم بنویسم آخه

پایان سال مالی نزدیکه ما هم این چند روز تا

ساعت 7-8 اداره ایم و مشغول تصحیح کردن صورت وضعیتها و قرارداد بستنیم

محمد یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:39 ب.ظ

یعقوب خیلی خوشحالم کردی که سر زدی به اینجا

بالاخره از مفقودالاثرین داره یکی یکی خبر میاد

محمد یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:41 ب.ظ

کاوه چطوری پسر ؟

تو هم خیلی خوش اومدی امیدوارم حضورتون

گرم و مستمر باشه ....

راستی کاوه من اون فیلم و عکسی که روز آخر جلوی

درب خروجی پادگان با گوشت از من و بچه ها گرفتی رو می خوام
(همونی که توش داری با من مصاحبه می کنی ) برام بفرستش به ایمیلم

فرید سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 ق.ظ

سلام به همه بچه های دوست داشتنی یگان همیشه سرافراز ۵۲۱.
خوب آقایون خسته نباشند.
نصرومن ا.. و فتح غریب.
سپاس جناب

احسان اندی سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:16 ب.ظ http://elvedon.blogfa.com

سلام و یه چیز:
دلم برای همه بچه های ۵۲۱ یه ذره شده:
میلاد سریع: با ریتم هایی که با دهنش میزد
بهروز فرهنگ دوست: آق گلووووو
امین رهبری: آروم و ساکت
فرید لطفی: با آوازای ترکی
حامد رحمانی: تهرونیه لاف زنه بی معرفت
سعید علی حسینی گل که هنوز بهم مسیج میده
نیما غریبی شیرازیه بد(خوش) صدا که تو مسجد یه بار آبرومونو برد
شهرام زینالی : معلم همیشه آماده درس دادن
مجتبی گل: یخ
محمد تیموری مهندس ادبیات
.
.
.
.
برا همه
بخصوص صف ۵و ۶ رژه
در ضمن تو پادگان پشتیبانی منطقه ۶ دزفول افسر مخابراتم
بهم ایمیل بدین خوشحالم میکنید
Bermooda40@gmail.com

راستی تو لیست بالایی کریم خاکی: ورزشکار 521 رو اضافه می کنم!
ا

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 ب.ظ

مشخصات و مختصات ز 3؟

فرید چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ب.ظ

آقایون به صف شین.
سریع

فرید چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ

آقا یه سوال :
این کاوه گلکار عزیز بالاخره تجدید دوره شد.
یادتون که نرفته جلوی فرمانده (سرهنگ) نتونست جواب سوالاتشو بده.

حامد شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:24 ب.ظ

سلامممممممممممممممم
همه 521یااااااااا
یادش بخیررر
چقدر گاییده شدیم
ولی بعدشم گاییدیم علی پور عمه فلانووووو
یادش بخیرررر
رفقا خیلی چاکرم
موفق باشینننننننن

نوید چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 ب.ظ

آقا برو بیرون!!!
از اینجا به همه دوستان 521 سلام میکنم،امیدوارم همتون سالم و سرحال باشین،دلم خیلی واستون تنگ شده.
از محمد و کریم بابت وبلاگ تشکر میکنم.

محمد یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:23 ب.ظ

احسنت
دروود به شرفت نوید انصاری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد