یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

یادش بخیر

درود بر تمامی دوستان عزیز با معرفت و حتی دوستان بی معرفتی که سری به اینجا نمی زنند.


قبل از شروع بگم اینهایی که باعث بردن کشکی استقلال شدند محارب و ضد نظام و ضد انقلاب هستند و باید از دم فرستاده بشن کهریزک یا به مدت یک ماه شب کنار تختی بخوابن که شهرام بالا خوابیده باشه و کریم پایین .... آخه دیشب چندتا sms ببخشید همون پیام کوچولو یا پیامک یا پیام کوتاه خلاصه هر کوفتی که اسمش هست اومده بود که می گفت آقا بیانیه دادند و گفتن استقلال هیچ غلطی نمی تواند بکند ... !!!


دلم واسه تک تک بچه ها تنگ شده از امروز می خوام تو هر پست چندتا از عکس های رژه ی  روز سر دوشی رو که حسابی حال فرمانده عزیزمون رو گرفتیم اینجا بندازم تا تجدید خاطره ای بشه از همت و غیرت کل یگان ۲۱

عکس ها رو تو قسمت ادامه مطلب میفرستم تا هرکی دوست داشت بره بگیره ....


پ.ن1:داداش کریم کرتیم!حاجی حالا درست خدمتی داره دکتر میشه ولی به فکر بقیه بچه ها هم باش اون سوال ها همه در حد دکتر خدمتی بود بقیه بچه ها که دیدی نمی تونن جواب بدن داداش ...

پ.ن2: عکس های این هفته ، عکس های فرماندهان گردان و یگان و 3 تفنگدار یگان هست که هر وقت این عکس محمد تیموری رو می بینم نا خوداگاه خندم می گیره



نظرات 11 + ارسال نظر
محمد جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ب.ظ

واقعا بعضی از دوستان چقدر کم لطف شدن ...

تا اینجا میاین و یه نظر شک و خالی نمی دید که حداقل دیگران

از حضورتون آگاه بشند؟!

آمار که ماشالله هر روز داره حسابی بالا میره ولی نظرات

مثل شاخص بازار بورس تو این مدت افت کرده

حامد خدمتی شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ب.ظ

سلام به عزیزان دل و ناز و خوشگل
من که از شر پادگان خلاص شدم. رسماْ از ۲۴/۷/۸۹ از خدمت ترخیص شدم.
دلم برای همتون پر میکشه.
محمد. کریم. دکتر (برو دکتر). فرید. ارشد سیبیل.سالار. فرهاد و فنج ۵۲۱ محمد رضا خدایار و ..........
نمیدونید که چقدر دوست دارم باز همتون رو ببینم

محمد شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:22 ب.ظ

حامد جان تبریکات مجدد ما را پذیرا باش

امیدوارم تو دانشگاه و تمام عرصه های زندگیت موفق باشی

رحیم پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ق.ظ

سلام وعرض ارادت

محمد پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:13 ب.ظ

عاباس زادهههههههههههههههه
کجایی؟
کم پیدایی پسر! تو که رفتی تو شهر خودتون ، پس چرا کم به ما سر میزنی؟

محد پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:15 ب.ظ

خبر :
کریم موتور 28 روز مرخصی گرفته الان تو شمال داره واسه خودش ( لب آب و می ناب و .... داغ ) حالش رو میبره
و به زودی بعد از گذراندن پایان دوره به درجه رفیع فراغت نائل می شود .

امین دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:45 ب.ظ

سلام مهندس
با توجه به تمام شدن خدمت سربازی بعضی ها این وبلاگ هر روز کمرنگ تر از دیروز داره میشه
یه فکری به حالش بکن
مسابقه و جایزه هم کاری نتونست بکنه .یا درش رو تخته کن یا سرقفلش رو بفروش

کریم شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:29 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااام


محمد عاشقتم



امین نکرتم

دکتر آمپولتم


خدمتی سوادتم

رحیم خرتم

رحیم یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:14 ب.ظ

سلام ببخشید من بی معرفت نیستم به خدا فقط یه مدتی درگیر مریضی و مشکلاتش بودم که شکر خدا دارم خوب میشم داش احمد و میلاد چرا نیستن محمد جان!!!
کریم جان عزیزی میخوامت

محمد یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ب.ظ

دیشب ساعت 12 شب اس ام اس اومد برام که مدیر کلمون به همراه رئیس یکی از ادارات شهرستان موقع برگشت از جلسه تصادف کردند و در دم جان باختند .
صبح خیلی زود رفتم اداره و بعد رفتیم تشیع جنازه و خاکسپاری تو شهر خودش.
وقتی داشتن غسلش می دادن معلوم شد تعاریف در مورد شدت تصادف جدی بود و جنازه اش وحشتناک شده بود ، اصلا نمیشد فهمید همون مدیر مهربون و آروم خودمون هست .........
خلاصه تا اطلاع ثانوی در سوگ مدیرمون هستم و اصلا باورم نمیشه اون آدم مهربون و آروم از پیش ما رفته

محمد یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ب.ظ

رحیم جان ایشالله که هر چه سریعتر لباس عافیت به تن کنی و صحیح و سالم نوشته هات رو بخونیم .
بچه ها شدیدا درگیر زندگی شخصی هستن ، احمد که بعد از ساعت 4 یکسره تا شب درگیر شرکت شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد