یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

تلنگر

من تمنا کردم

که تو با من باشی

تو به من گفتی

هرگز هرگز

پاسخی سخت و درشت

و مرا غصه این هرگز کشت ۰۰۰ 

 

با عرض سلام و ادب خدمت دوستای گلم. 

امیدوارم هرجا که هستید شنگول باشید و اوضاع بر وفق مرادتون باشه. 

دلم واسه تک تکتون حسابی تنگ شده و بدونید خاطرات خوب 01 همیشه تو خاطرم می مونه.  

اگه یه مدت ناپیدا بودم ازتون عذر می خوام. مخصوصا از تو محمد جان و قول میدم کم کاری مو با شب کاری جبران کنم 

 

دلم واسه ایوب/ابوذر/احمد حلاج/دکتر/سلگی/میلاد/شهرام/خدمتی و.... باید اسمه همه رو بیارم  واقعا پر می کشه. 

 

بچه ها حیف دوستیمونه, بیشتر بیاین 

                                                                          

 

این شعرم تقدیم به همتون:   

بیا وقتی برای عشق غوغا می کند احساس 

به روی بغض حسرت گاز اشک آور بیاندازیم 

بیا خود بیاندیشیم اگر یک روز تمام جاده های عشق را بستند 

اگر یکسال چندین فصل برف بی کسی آمد 

اگر یک روز نرگس در کنار چشمه غیبش زد  

اگر یک شب شقایق مرد 

تکلیف دل ما چیست؟ 

و من احساس سرخی می کنم چندیست  

و من از چند شبنم بیشتر خوابم,نزول عشق را دیدم

چرا بعضی برای عشق دلهاشان نمی لرزد 

چرا بعضی نمی دانند که این دنیا به تار موی یک عاشق نمی اززد 

چرا بعضی تمام فکرشان ذکر است 

و در آن ذکر هم یاد خدا خالیست  

و گویی میوه اخلاصشان کال است

    یا علی

 

نظرات 19 + ارسال نظر
کریم یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ب.ظ

سر برگ انشاء یک لر:

به نام خدایی که هرچه می کشیم از اوست

کریم یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ب.ظ

عربه داشته وضو می گرفته یهو می گوزه به بغل

دستیش که ترک بود میگه به نظرت وضوم باطل شدَ

ترکه می گه والا با این گوووزی که تو دادی وضوی

منم باطل شد

[ بدون نام ] یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ب.ظ

من سید علی...

اینجا بیت رهبری.

I LOVE YOU PMC

محمد دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:09 ب.ظ

سلام کریم جون ، خدا رو شکر که خدا ما رو بدون دیدن

پست جدید از تو از این دنیا نبرد !!!!

اومده بودم یه پست واسه امروز بفرستم هوا ولی خوشبختانه دیدم تو

روضه سکوت رو شکستی و نوشتی

محمد دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:11 ب.ظ

کریم جون این چند وقت هرچی به گوشیت زنگ میزنم

خبری ازت نیست ، دایورت میشی به یه خط دیگه !!

خلاصه اینکه از بی خبری از تو مردم داداش !.


حاجی بگو ببینم ارشد کجا قبول شدی ؟

امین چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:34 ب.ظ

سلام
عید فطر فطر را با تاخیر تبریک می گم

کریم شمارت عوض شده ؟همراه اولت که خاموشه.ایرانسل هم که جواب نمی دی یا نمی خوای جواب بدی

محمد پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:17 ب.ظ

سلام به داداش امین گل

امین جون حقوق شما رو هم کم کردن یا نه؟

امین جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ب.ظ

نمی دانم وهنوز به ما حقوق مرداد ندادند احتمالا کلش رو کم کردند

کریم دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:50 ب.ظ

داداش محمد گاییدی بابا گاییدی....

داش امین نکرتم.

یه مدت فراری بودم

کریم دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:52 ب.ظ

یه ترکه داماد میشه شب عروسیش می گوزه میگه

بیا فشار زندگی شروع شد

دانایی سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ب.ظ

سلام خدمت همه .......... مخصوصا.دکتر خدمتی و مهندس خاکی .گرم از یاد بردی من از یادت نمیکاهم

محمد سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:43 ب.ظ

دکتر دستی رو بکش می خوایم پیاده شیم !

کریم ماییدی گا را !

فرید پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ب.ظ

گفت مستی آنقدر افتان و خیزان میروی/گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست.
گفت می باید توراتاخانه قاضی برم/گفت روصبح آی قاضی نیمه شب بیدارنیست
گفت تا داروغه راگوئیم درمسجدبخواب/گفت مسجد خوابگاه مردم بدکارنیست.
گفت دیناری بده پنهان و خودراوارهان/گفت کارشرک کاردرهم ودینارنیست.
گفت باید حدزنند هوشیار مردم مست را/گغت هوشیاری بیار اینجا کسی هوشیار نیست.
(تقدیم به دوستان گلم)

علیرضا (دژبان) جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:47 ب.ظ

زندگی حکایت مرد یخ فروشی است که گفتند فروختی
گفت نفروخته تمام شد

خیلی زود گذشت
چشم به هم زدیم تموم شد
دلم برای همتون خیلی تنگ شده
خیلی زیاد....................

محمد شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:57 ب.ظ

به به دژبان کوچولوی یگان

حال و احوالت چطوره؟ از این طرفها؟!

ما فکر می کردیم تو یزد اینترنت پیدا نمیشه که یزدیهای عزیز

تشریف نمیارن .......

حامد خدمتی دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:57 ب.ظ

سلام عظیظان
اظ این ورا رد می شدم گفطم یح صری بضنم ببینم در چه هالی حصطین
دلم خیلی براطون طنگ شدح
مرکض آظمون دانشگاح اظاد حنوظ نطایج دکطری رو اعلام نکردح طا من اض پادگان طرخیس شم.
یک خبر داق
صالار ارشد مهندسی عمران آب غبول شده و اظ اول محر اظ عجب شیر طرخیس شدح.
کریم جووووووووووووووون طو چی غبول شدی؟
دکطور جیگرط رو بخورم

محمد سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:08 ب.ظ

حامد ریدم تو اون مدرکت و همچنین ریدم سر در اون دانشگاهی

که تو رو می خواد به عنوان دانشجوی دکتری پذیرش کن

مثلا کل این کامنتت رو با غلط املایی نوشتی که بگی قبلی ها عمدی بوده !!!

نه بابا تو از همون جریان سر کلاس پادگان و کامنتهایی که تا الان

تو بلاگ گذاشتی سواد املاییت معلوم شده ....

محمد سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:11 ب.ظ

ایشالله که حامد زودتر ترخیص بشه

بچه ها من از 5 شنبه به مدت 4 روز دارم میرم سمت سنندج

داش کریم نوکرتم

کریم دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:36 ب.ظ

بچه هااااااا....

مرام آهن رو بگردم که یه مدت که سراغشو نگیری خودش زنگ میزنه.


خاک پای بچه هام که میان وبلاگو سر میزنن.
دکطر . محمد جوووووووون. خزمطی. داش امین و...

همتون عشق.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد