یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

عید غدیر مبارک

عید غدیر و عید ولایت و امامت را با یک روز تاخیر به تمام دوستداران مولا امیرالمومنین تبریک عرض می کنم .

و به تمامی سید های یگان اعلام می شود عیدی های خود را هرچه سریعتر بفرستید بیاد .


بچه ها هر کسی از بی معرفت هایی که با کسری خدمت تونستن خدمت رو به اتمام برسونند و به ما هم اطلاعی ندادند خبری داره همینجا بگه تا از خجالتشون در بیایم .

کریم توپخونه رو آتیش کن واسشون ...

رحیم عاباس زاده عزیز هم ایشالله دیگه حالش خوب شده و دست از این مرخصی استعلاجی گرفتناش ور داشته ( رحیم تو هم یه پا ارشد فیلم شدی واسه خودت نکنه تو هم پاهات مشکل پیدا کرده و می لنگی تو یگانتون )

یه خبر هم واسه داداش امین گلم : امین جون پوریا ارشد سازه های هیدرولیکی تو تکمیل ظرفیت قبول شد و از ادامه خدمت ترخیص شد . ضمنا در مورد دفترچه بیمه همچنان پی گیرم و هرچی بیشتر پی گیری می کنم نا امیدتر میشم .


عکس های این هفته که در ادامه مطلب قرار می گیرند عکس های صف اول و دوم سازمان رژه هستند باشد تا این عزیزان رستگار شوند .


پ.ن۱ :


مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید."

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی ؟"

کارمند تازه وارد گفت: "نه"

صدای آن طرف گفت: "من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق"

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت:«و تو میدانی با کی حرف میزنی بیچاره."

مدیر اجرایی گفت: "نه"

کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت


صف اول سازمان رژه :



صف دوم سازمان رژه :


نظرات 22 + ارسال نظر
امین شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:23 ب.ظ

سلام. خسته نباشی.. از طرف من به پوریا تبریک بگو .خیلی خوشحال شدم
در ضمن قسمت همه آرزومندان بشه
راستی من هم کماکان نتونستم برا دفترچه بیمه کاری کنمانشا... چند ماه دیگه دفترچه میگیریم..

امیر فرهمند شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ب.ظ

سلام محمد جان.خسته نباشی.دمت گرم.ولی من هر وقت این عکس ها رو میبینم دلم میریزه.آخه یاد علی پور میفتم.
راستی کسی از تمارز(امید فتحی) خبر نداره؟

محمد یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ب.ظ

امین جون آخرین بار که رفتم خدمات درمانی نیروهای مسلح
یارو گفت که اصلا انگار حق بیمه برای شما واریز نمیشه
برای همین براتون دفترچه صادر نمیشه
اداره کل هم که میرم فیش حقوقی میزارن جلوم و میگن
ما واریز می کنیم،خلاصه مثل همه چیزهای دیگه اینم مالیده شد انگار

محمد یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ب.ظ

به به داداش امیر گل
امیر جون امید فتحی همون اوایل که از آموزشی ترخیص شدیم

بوسیله رحیم از بچه ها حلالیت خواست ، من هم اینجا
مطرح کرده بودم....

[ بدون نام ] یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:01 ب.ظ

yessssssssss

شیرااااااز

oh yessssssssss

کریم شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:43 ب.ظ

سلام گل پسرای کس موتور.

عاشقتونم.

داش ممد گاااااااییدی بابا.

کریم شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ب.ظ

ترکه میره خواستگاری بهش میگن چی شد میگه ۶۰ به ۶۰ شد

میگن یعنی چی؟
میگه هرچی ما گفتیم اونا شصتشون رو نشون میدادند
هرچی اونا میگفتن ما شصتشون رو نشون می دادیم

دکتر خدمتی یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ب.ظ

سلام بر همه سربازان غیور اسلام
کریم خبری ازت نیست کجایی جیگر؟
نکنه اضاف خدمت خوردی دپرسی؟
دکتر دانایی هم خبری ازش نیست فکر کنم ماتهش پاره شده
دکتر دوست داریم

دکتر خدمتی یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ب.ظ

راستی کریم تو فوق چیکار کردی؟ قبول شدی یا نه؟

فرید لطفی شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:31 ب.ظ


آدم ها کلا دو دسته ان، یا زرنگن یا ساده
ساده ها واسه زرنگ ها، سوژه ی سوء استفاده
یکی ساده است مثل من، همه اش فکر دیگرون
یکی زرنگه مثل تو، تو نخ کندن از این و اون
یه آسمون آبی، سقف اتاق منه
شب های من پر خورشید، مثل روزهام روشنه
آی ساده ها، زرنگا، که با هم قهرین همیشه
دنیا بدون خنده شوخی سرش نمی شه
فکر یه لقمه نونیم، فکر کرایه خونه
بابا اونی که اون بالاست، روزی و می رسونه
خودش روزی رسونه

[ بدون نام ] یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:41 ب.ظ

دوان دوان قدم زنان باند رژه می رویم ، باند رژه می رویم

اگه رژه خراب کنیم ، اگه رژه خراب کنیم خیز و شنا می رویم

کریم یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ب.ظ

۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹کرم

کریم یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:08 ب.ظ

بچه ها کونده بازی در نیارین


بیاین تو وبلاگ


ممد کونی کجایی؟


هدفم صمیمیت بود

بای بای

کریم آق منگول یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:11 ب.ظ

یک فیلسوف ترک می گفت:

‌وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود
وقتی من ۲ ساله شدم پدرم۳۲ ساله شد یعنی ۱۶برابر من
وقتی من ۳ ساله شدم پدرم۳۳ ساله شد یعنی ۱۱برابر من
وقتی من ۵ ساله شدم پدرم۳۵ ساله شد یعنی ۷ برابر من
وقتی من ۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴برابر من
وقتی من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی ۳برابر من
وقتی من ۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد یعنی ۲برابر من
می ترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم

فرید لطفی چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:28 ق.ظ

سلام به همه بروبچ بی وفای یگان ۵۲۱.
نامردا یه سری به سایت بزنین لااقل بیشتر فعال باشین.

.... پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ

دارو خانه ها را بیهوده نگردید
درمان ندارد
درد را از هر سو که بخوانی درد است
آینه « نامرد » را « درمان » می کند !
و درد
همچنان درد است.......

ک.خ سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:17 ب.ظ

حاصل ازدواج جنده با افراد زیر:

۱.نجار: جنده

۲.نقاش:کس کش

۳.شاعر:کس شعر

۴.کله پز: کس مغز

۵.آشپز: کس لیس

۶.مکانیک: کس پیچ

۷.خلبان: کس پر

۸.شهرام: کس خر


کریم سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:21 ب.ظ


خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش


بنماند هیچش الا؛هوس قمار دیگر



تقدیم به دوستای خوبم که خیلی زود همه چیز از یادشون رفت


یا علی

محمد سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ب.ظ

کریم تو روحت
کدوم گوری هستی؟
آخ که اگه دستم بهت برسه .........

خدمتی سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 ق.ظ

سلام
گفتم سری بزنم حالی بپرسم
آخر شبه خوابم میاد
دوباره سر می زنم

کریم چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ق.ظ



و خدمت نیز تمام شد.....

کریم چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ


به زودی میام بچه ها......



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد