یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

یگان ۵۲۱

وبلاگ بچه های یگان ۵۲۱ از مرکز آموزش ۰۱ نزاجا

تنها بهانه هست و نیست هیچ

رحلت رسول گرامی اسلام و اربعین حسینی را به تمامی دوستان تسلیت عرض میکنم ....


باز دلم خون شد و چشمم گریست               آنکه در این روز چون من نیست کیست ؟

باز دگر باره رسید اربعین                             جوش زند خون حسین از زمین



سلام به همه بر و بچه های با معرفت یگان ۵۲۱ که هنوز هم به این سنگر سری میزنند از هم سنگران گرامی مخصوصا اون دوستان خوبی که زنگ میزدن و از اینکه خیلی وقت شده آپ نکردیم گله میکردن بویژه امین رهبری دوست داشتنی ( امین جون کنار وایسا دارم اینجا رو میتکونم گرد و خاک ، نشی ) عذر خواهی میکنم . چون هر چی بیشتر به آخر خدمت نزدیک میشم کارهایی که به من محول میشه بیشتر از قبل میشه و بعدش هم که درگیر خوندن واسه امتحان نظام مهندسی هستم. واس همین دیگه نایی نمی موند که بیام اینجا مطلبی بنویسم دلمون به این کریم آق منگل خوش بود که در نبود ما دستی به سر روی اینجا بکشه که  انگار این روزا که خدمتش تموم شده اینجارو از یاد برده و همش به فکر پول در آوردن و لباس در آوردن هست!

درود بر شرف خدمتی که هنوزم سر میزنه !

یادمه در یک حدیث از خدری خوی نبی خونده بودم : ((... و نفرین و عذاب الهی و ابدی بر شما کسانی که خدمتتان زودتر از دیگر همسنگران به اتمام میرسد و خبری از خود برجای نمیگذارید باشد که همه رستگار شوید ! ))

برای این پست در ادامه مطلب عکس های صف سوم و چهارم سازمان رژه هست .


صف سوم سازمان رژه :



صف چهارم سازمان رژه :


نظرات 18 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:02 ب.ظ

دوستان عزیز لطف کنید وقتی تشریف میارید و سر میزنید

به انگشتان مبارک زحمت بدید چند کلمه ای اعلام حضور بفرمایید

تا بدونیم چه کسایی هنوز هم سر میزنند

آمار بازدید کننده ها نشون میده حداقل روزی 15 نفر دارن میان ولی .........

کریم پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ق.ظ

شماره ۱۰۳؟

من

محمد دوست دارم

محمد سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ

65

ارشد آموزش حامد خدمتی پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:12 ب.ظ

سلام جیگرها
امیدوارو حال شما خوب باشه
چند روز پیش با محمود باقری زاده صحبت کردم پیش دکی بود ارشد قبول شده از خدمت ترخیص شده
گفتم شاید خبر نداشته باشید
می بوسمتون
کریم دکی رو دیدی از طرف من یه شیشکی براش بکش

امین شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:00 ب.ظ

سلام
۳۶۵ روز پیش همین موقع بود که آمدیم
بعید میدانم که کسی بگه چقدر زود گذشت!!
کسانی که ترخیص شدند اگر خدای نکرده آمدند تو وبلاگ اسمشونو بگن.
۱-کریم خاکی
۲-...
۳-...

دکتر دانایی سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:17 ب.ظ

سلام ۳۶۷ روز پیش در چنین روزی........ ستوان یکم پیاده امرا.. داشت در جا قدم رو رو به مون یاد میداد وامروز .... سلام بر همه دوستان بالاخص محمد .کریم وحامد خدمتی ..

محمد سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام به دکتر عزیز

دکی در چه حالی مثل کریم خدمتت تموم نشد که؟!

ما که همچنان مثل یک مرد در حال خدمتیم و از کسری خبری نیست

محمد سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ب.ظ

150 روز دیگه نبووووووووود؟

خدمتی عشق خدمت، الان خیلی ناراحتی که تو خدمت نیستی ،خدمتی؟!
حالا که توو خدمت نیستی ، خدمتی تو فکر خدمت به خلق هستی خدمتی؟!
در هر صورت موفق باشی خدمتی چون خیلی خوش خدمتی

محمد سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ب.ظ

راستی الان پسر خدمتیای ما وارد یگان شدن

بچه ها الان پدر خدمتی شدیم

امین شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ب.ظ

گالیله گفته :”بنای هستی بر مبنای هندسه است.”
با سلام و چند روز تاخیر خدمت مهندسان ۵۲۱
روزتان مبارک

امین شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ب.ظ

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانی هوائی کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.

برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: «مایلی با همدیگر بازی کنیم؟»
مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روی خودش کشید.
برنامه‌نویس دوباره گفت: «بازی سرگرم‌کننده‌ای است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم.»
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روی هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگری داد.
گفت: «خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ? دلار بدهید ولی اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵۰ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازی کند.»
برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟»
مهندس بدون اینکه کلمه‌ای بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد. حالا نوبت خودش بود.
مهندس گفت: «آن چیست که وقتی از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتی پائین می‌آید ۴ پا؟»
برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزی کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخوری پیدا نکرد. سپس برای تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکی دو نفر هم گپ (chat) زد ولی آنها هم نتوانستند کمکی کنند.
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵۰ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵۰ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد.
برنامه‌نویس بعد از کمی مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟»
مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌ای بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید!

حامد خدمتی یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ق.ظ

سلام بر همگی بچه ها
دلم براتون یک ریزه شده
چند روز پیش به جناب سروان حیدری زنگ زدم حالش رو پرسیدم
دلم برای مرصاد اقبال سعیدی تنگ شده یادش بخیر

کریم سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ق.ظ

سلام


همتون عشق

محمد سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:46 ب.ظ

عجب شانسیه امسال هم 13 بدر خونه نیستم
پارسال هم علیپور ما رو نگه داشت بهمون پست داد
امسال هم اینجا کشیک خوردم
6فروردین + 13 فروردین کشیکم
جالبه که امین هم دقیقا همین دو روز کشیکه

محمد سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:47 ب.ظ

کریم مگه دستم بهت نرسه !!!!!!!!

بی معرفت ، گیرت بیارم از ک و ن دارت می زنم

رحیم عاباس زاده چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:07 ب.ظ

سلام. امیدوارم همتون خوب باشین
نبوووووووووووووووود 36 روز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ب.ظ

نبود ۸ ماه دیگه اعتماد به نفس داری!

خدمتی جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ق.ظ

زرشک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد